کد مطلب:315896 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190

شفای مخیلف
و هم او نوشته است:

دانشمند ثقه شیخ حسن فرزند علامه شیخ محسن فرزند علامه شیخ شریف آل شیخ مقدس صاحب جواهر رحمه الله برای من نقل نمود از حاج منیشد بن سلمان آل حاج عبوده از اهالی فلاحیه (شادگان) كه شخصی است ثقه و بابصیرت و متدین و خود او شاهد این كرامت بوده است او گفت:

مردی از عشیره براجعه كه مخیلف نامیده می شد، به دردی در پاهایش مبتلا شده بود، آن مرض به قدری طولانی شد كه پاهایش خشك شده بود، سه سال اینگونه بود و اكثر اهالی محمرة (خرمشهر) او را دیده بودند، به بازار و مجلس عزای امام حسین علیه السلام می آمد و از مردم كمك می گرفت، وی از جهت اینكه پاهایش خشك شده بود به وسیله ی ران و دست های خود راه می رفت.

شیخ خزعل پسر جابر كعبی در خرمشهر حسینیه ای داشت كه دهه ی اول محرم در آن مجلس عزای امام حسین علیه السلام منعقد می نمود، و جمعیت زیادی در آن مجلس حاضر می شدند حتی زن ها كه در طبقه ی بالای حسینیه می نشستند.

عادت و روش مردم آن منطقه این بود كه هرگاه خطیب مشغول خواندن مصیبت می شد چه زن و چه مرد برمی خاستند و سیلی به سر و صورت خود می زدند و با لهجه های مختلف نوحه سرایی می كردند، در میان آن مردم اینگونه معمول بود كه روز هفتم محرم مصیبت حضرت اباالفضل علیه السلام را می خواندند. این مرد یعنی مخیلف هم داخل حسینیه می شد ولی برای اینكه پاهایش خشك شده بودند و جمع نمی شدند زیر منبر می نشست.



[ صفحه 216]



حسب ظاهر از جریان، روز هفتم محرم در همان حسینیه وقتی كه روضه خوان شروع به خواندن مصیبت حضرت عباس علیه السلام می نماید اهل مجلس چه مرد و چه زن طبق معمول به سر و صورت می زنند. ناگاه دیدند مخیلف هم كه پاهایش خشك شده بودند برخاست با آنان به سر و صورت خود می زند و می گوید: «أنا مخیلف قیمنی العباس؛ من مخیلف هستم كه حضرت عباس علیه السلام مرا بلند نمود و شفا داد».

موقعی كه مردم با این كرامت حضرت عباس علیه السلام مواجه شدند بر سر مخیلف ریختند و لباس های وی را پاره پاره كرده و برای تبرك و تیمن بردند و برای بوسیدن سر و دست او هجوم آوردند.

شیخ خزعل دید كه ممكن است وی در معرض خطر قرار گیرد به غلامان خود دستور داد تا او را به یكی از اطاق ها ببرند و از رفتن مردم نزد او مانع شدند.

آن روز در خرمشهر از روز عاشورا مهم تر شد، مردها صدا به گریه و ناله و فریاد بلند می كردند و زن ها بعضی هلهله می زدند و گروهی فریاد می كشیدند و جمعی سینه می زدند.

مرحوم مقرم می گوید:

ملا عبدالكریم خطیب كه از اهالی خرمشهر می باشد و شاهد جریان و كرامت بوده برای من نقل كرد: شیخ خزعل هر روز دستور می داد تا برای اهل مجلس غذایی می پختند و وقت ظهر به مردم نهار می داد ولی آن روز غذا تا حدود سه ساعت از وقت مقرر تأخیر افتاد زیرا مردم مشغول گریه و ناله بودند.

شیخ حسن گفت: از مخیلف راجع به جریان كرامت و كیفیت آن سؤال شد در جواب گفت: در بینی كه عزاداران برای حضرت عباس علیه السلام سینه می زدند حالت خواب آلودگی به من دست داد در حالی كه زیر منبر نشسته بودم، مردی زیباروی بلندقامت را دیدم كه بر اسب سفید رنگ بلند سوار است و وارد مجلس شد به من فرمود: ای مخیلف! چرا تو با مردم برای عباس سینه نمی زنی؟ به او گفتم: ای آقاجان! من با این حالی كه دارم قدرت ندارم. فرمود: برخیز و برای عباس سینه بزن. گفتم: ای



[ صفحه 217]



مولایم! من نمی توانم برخیزم. باز فرمود: برخیز و سینه بزن. به او عرض كردم: ای مولایم! دستت را بده تا بگیرم و بلند شوم. فرمود: من دست ندارم. به او عرض كردم: چگونه بلند شوم؟ فرمود ركاب زین اسب را بگیر و بلند شو. من ركاب را گرفتم و مرا بلند نمود و از نظر غایب گردید در حالی كه صحیح و تندرست بودم.

مخیلف بعد از این جریان دو سال یا بیشتر زنده بود و بعد وفات نمود. [1] .


[1] همان، ص 144 و 145.